جامعه شناسی فرهنگی



عصر، در چه لجن اخلاقی و در چه پرتگاهی ازحماقت وامانده است.
به نظر می رسد که حماقت بشر می رود که به اوج خود برسد.
نوع بشر همانند یک تریاکی مست از افیون چشمهایش را به زمین دوخته و پوزخندکنان سرش راتکان می دهد و بر شکمش می کوبد !
اما به کجا باید پناه برد،خدای من!کجا یک انسان پدیدار می شود؟(۱)با مقدمه ای از کتاب  ”مادام بوواری” که مجموعه ی نامه های گوستاو فلوبر به  معشوقه اش لوییز کوله ، است و حکایت  ازشرایط فکری بورژواهای قرن نوزدهم فرانسه است و به نوعی  بیانگر مناسبات ی و جنسی آن عصر و به تصویر کشیدن رقابت ها و سرکوب گری های قشر بزرگی به نام تازه به   دوران رسیده ها ست ،به سراغ  تحلیل این همانی مشترک وضعیت نامطلوب در جامعه ی خودمان می رویم.

رخدادهای اخیر در متن جامعه ی ی کشور که در قالب قتل و جنایت به وقوع پیوست(قتل میترا استاد توسط اقای نجفی)،سوای هر گونه بازتاب ی اجتماعی  می تواند بستری برای بررسی نوع خاصی از خشونت بر علیه ن تفسیر گردد.  با مروری بر درکی سطحی و تمامیت خواهانه از مردسالاری در فرهنگ زیسته ی ما و نبود جایگاه درخور و عادلانه ای در سپهر ت در خصوص راه یابی ن به مشاغل کلیدی و حساس به نظر می رسد گاه نی ویژه از هر حیث،بدنبال کامل نمودن اشرافیت دولتی فساد محور با حضوری ”دیگر گونه” که دلالت بر خشونت علیه خود دارند ،با بر چسب حاملان شهوت ی فاعلیتی جنسی / ی داشته و در رهگذر این نوع فعالیت مذموم موجبات تحولات ی می گردند.
اگر چه به قطعیت می توان اذعان نمود که دنیای ت به غیر. از پرستوهای اغواگر،روبهان مکار،آفتاب پرستان ریاکار،میمون های مقلد و بطرز شگفت انگیزی خران  جفتک پران را در خود جای داده است.
در واکاوی این جنایت ،صرف نظر از هرگونه تقدیس و معصومیت قاتل و جناح حزبی اش،که مغرضانه از سوی تریبون های مختلف ی و جناحی تقبیح شد،باید معترف بود که  دنیای ت با شقاوت همیشگی اش،باز قربانی گرفت .قربانیانی از هر دو جنسیت ،زن و مردی که  هر یک از منظر خود ، در این فضای متشنج  ناخود، خواسته بازیچه ی حوزه ی قدرت و ت با سرانجامی خونین شدند.
نی از این قسم که با فیگورهای عاشقانه و احساسی توآم با  خود نمایی های نامتعارف  ،موجبات استفاده ی ابزاری تنانه از خود می شوند، بطرز فاحشی بیانگر تقلیل دادن سطح هویتی خود به ابژه های جنسی اند.
و فهم این درد آشکار ،سلاخی ی رانشانه می گیرد.
گوییا زیست جهان ی ما بشدت مبتذل شده است و در دنیای پر هیاهوی ت همه چیز چنان برساخته شده که،نابهنجاری ها ،نرم تلقی شوند و خشونت  به مثابه ی امر بدیهی مورد ستایش قرار گیرد.
همه چیز در رابطه با پول،اقتصاد،ت و معنا و قوام می یابند و اکثریت قدرتمندان و متمولین در حال عامیت بخشیدن به این روابط هستند.و انتظار می رود حداقل ن آگاهی داشته و از رهگذر تقدیس گرایی پول که سرشاز از صدای زمخت قدرت است ،خود را قربانی نکنند.اگر چه ما در طول تاریخ به کرات شاهد سونامی رسوایی اخلاقی در جهان قدرت و ثروت بوده ایم و استفاده ی ابزاری از ن در قالب تبلیغاتی و جنسی به جزیی ازفرهنگ طبقه ی تمدار و نخبگان ی تبدیل شده است. یکی دیگر از راه های نگاه ابزار گونه به جایگاه ن حکایت از طعمه شدن برای رجل ی است.
به عبارتی گاه مقامات بلندمرتبه ی که در خویشتن داری ضعف دارند ،توسط پرستوهایی که با اهرم جاذبه های جنسی  طنازی می کنند اغوا می گردند.بیل کلینتون در سال .  1994مصداق خوبی است بر این ادعا
مونیکا لونسکی عامل موساد با برقراری رابطه ی جنسی با کلینتون موجبات جمع آوری اسناد و مدارک از این روابط پنهانی شده و هم چنین ضبط مکالمات شخصی وی با کلینتون عنوان می کند.
به نظر می رسد در دنیای مدرن ،بهره برداری جنسی از ن مصادیق خشونت مدرن علیه ن است.
فرجام سخن ،شوربختانه ما در دوره ای زندگی  می کنیم که اراده تحت استیلای اقتصاد عمل کرده و این واقعیت عذاب آور هر روز قربانیان بیشتری را طعمه می کند،قربانیانی که با شنیدن نام و آوازه ی آنان به شگفتی معترض گردیده و با مکانیسم انکار و توجیه سعی در کتمان حقیقت داریم .در حالیکه هستی درونی افراد به سهولت قابل شناخت نیست.
و جای هیچ گونه ملامت و سرزنش نیست که در عالم ت  متاسفانه  هر یک به نوعی قربانی هستیم و با توجه به پیش فرض ذهنی همگان دال بر امر منفی بودن قدرت و حجم بالای تخریب کنندگی اش،به نظر می آید به زبان لکانی در عدالت زیستن امرخیالی است.
و حقیقت عریان این است که شخصیت های پر طمطراق ی با موجودیتی مبالغه آمیزبدنبال سلطه بخشی در تمامی ارکان جامعه بوده و از هیچ پلشتی هم فرو گذاری نمی کنند.
و ما مردم هم امروزه بابت زیستن روزمره و درگیری در پاسخ دهی به نیازهای اولیه حیات عملا قادر به اندیشیدن نبوده و دچار بی تفاوتی واکنشی و منفلانه زیستن هستیم و اراده ی فردی و جمعی خویشتن  را از یادها برده ایم.
و در این هیاهوی غریب صاحبان قدرت با تاخت و تازهای ناروا و غیر انسانی همه چیز را می بلعند ،
آبرو ،اعتبار،پول،امکان، شرافت را و چقدر تخریب گران بی رحم شده اند
بی رحمی ازنوع فاشیستی

منابع:
۱-فلوبر،گوستاو،نوشتن مادام بواری،ترجمه اصغر نوری ،انتشارات نیلوفر



صدای مرا شنوا باشید.


مدتی است که حالمان خوب نیست ،چون حال جامعه بسیار بد است چونان مریضی که به بیماری صعب العلاج دچار گردیده و تمامی اطبا ناامید از هرگونه بهبودی و درمان دنبال راحت کردن پذیرش فلسفه مرگ توسط بیمار، هستند
چندی است بی رغبتم حتی برای نوشتن از دردهای جامعه ،دردهایی که چون دمل چرکین با هر گونه فشار و دستکاری بوی تعفن اش موجبات سردرگمی و‌ بیهوشی میگردند .
گوییا من هم بدین نتیجه رسیدم که بیمارم و‌حتی مطالعه و‌نوشتن حالم را خوش نمیکند.
اما امروز می خواهم بنویسم تحت این عنوان که صدای مرا شنوا باشین » صدایی که از فرط غمباربودنش خش گرفته است و برای فهمش بایست به کرات گوش داده شود
در تقویم جهانی 25 نوامبر معادل چهارم آذرماه ،روز جهانی منع خشونت علیه ن است.ایده ای که به عنوان یک راهبرد فرهنگی و حتی ی متاثر از فجایع شکاف جنسیتی فزاینده و مفهومی که تبدیل شده به واژگان کلیدی مورد قبول در سطح بین‌المللی برای یک گفتمان فرهنگی ی.
در این گفتمان، چهار مولفه عمده خودنمایی می‌کنند، پرهیز از انواع خشونت های فیزیکی،روانی عاطفی و‌جنسی علیه ن .به عبارتی محوریت تساوی حقوق جنسیتی و حفاظت از جنسیت ستم دیده و نوعی توجه به بحران های چشم اندازعقل مدارانه » و مردانه» ی خود بر ساخت جامعه که ماحصل آن نرینه گی/قدرت است.الگوی مسلطی که سعی دارد خود را سوژه ی تام و بی نقص به جهان معرفی کند.وضعیتی که نامش امر طبیعی» است.و اوج قدرتمندی مردان را به رخ می‌کشاند. نیم نگاهی کنیم به شیوه زیست ن در دورانی که با برچسب پسامدرنی،سعی در ایجاد چشم انداز هابی معرفت شناسانه دارد ،دال بر تظاهرات تساوی حقوق ن و مردان،بطوریکه قشر عظیم ن در برخورد و قضاوت با چنین معرفت هابی دوگانه به تشکیک و‌تردید می رسند از چالش ایجاد شده که آیا من در دنیای سراسر مدرن،جایگاه والاتری دارم نسبت به ن معلق در دنیای سنت گذشته یا فقط صورتک های توسعه یافتگی جامعه عوض شده اند و محتوا یکی است؟
من قصد دارم تجربه زیسته این ن را مقایسه ای نمایم.
از خانه بیرون میزند ،دلیل برون زده گی اش متفاوت است یا شاغل است و به قصد خدمت ،یا شاغل نیست و جهت خرید و‌گذران زندگی روزمره پای بیرون نهاده است که با صدای بوق ممتد ماشین ها مواجه میگردد،گاه می ایستد و تأمل میکند و خود» را وارسی و‌تحلیل، گاه در این بررسی حتی به خود شک میکند ،آزرده خاطر میگردد از سماجت وقیحانه راننده خودرو که می گوید خانوم میرسونمت» .رساندن به کدام مقصد ،مقصدی که در مسیرش قدری و لحظه ای غرایز سر به فوران گزارده تحت تأثیر لذت آنی ،فروکش می کنند .زن باز هم به خود،شک میکند ،به وجودش، به جنسیت اش ،به تمامی باورهایش
به سازمان شغلی اش مراجعه میکند، مکانی به ظاهر امن !مکانی که دالی است بر مدلول استقلال شخصیتی و خود بیان گری»،همان خودی» که سالها و زمان های متوالی است دیده نشده است به ستمگری نامهربانانه.
آنجا هم متوجه سقف شیشه‌ای» چند جداره می‌گردد ،جداره هابی با ضخامت فقه ی،ت مردانه،قدرت،قانون متعصبانه وو به خود این باور را تلقین میکند که ،برای اوج گرفتن جایگاه شغلی حدی داری و‌مرتبه ای و نمی توانی فراتر روی، به عبارتی نمی‌گذارند اوج بگیری و فراز و فرودت را غیر خودی »ها کنترل می کنند.نگاهی میکنی عالمانه و در می یابی حتی در ممالک مدنی غربی و پر مدعی باز هم به لحاظ کمی ن در احراز پست های کلیدی و خاص انگشت شمارند.
وضعیت گرگ و‌میشی » است.گویای بی ثباتی این نوع زندگی، زندگی توأمان با ترس و‌امید.
دنیایی که هم روشنایی صبح را نوید می‌دهد و هم دنیای سایه ها را به رخ می کشاند.احساس بی ثباتی و‌خلأ تو را می فشارد.و تو‌در این لحظه گرگ و‌میشی فقط به سایه ای از خود» تبدیل میشوی !و افسوس حسرت بار تو را له می‌کند .راویان فرهنگی جامعه گاه به تو لقب گرگ» می دهند ،گرگی با لباس فاخر و‌آراسته و زبان حق خواهی،که قصد داری مردان جامعه را به دام اندازی و رقیبی هستی برای مناصب آنان و گاه به تو با برچسب میش »بودن سعی در رامش و ستایش تو دارند و انتظارات کرنش گری و انقیاد.ستایشی در حد بدنی و فیزیکی از مدیریت بدن گرفته تا نگاه ابزاری جهت تبلیغات رسانه ای.
حس متزلی است این شدن »ها .
از گرگ به میش و بالعکس.و سراسر اضطراب و ناامنی.
درهم‌آمیزی که نظام کثیف سرمایه‌داری با تمهیدات کالایی خود موجبات آسیب پذیری ن گردید ه است.
در این چالش سخت است تحت عناوین گفتمان هایی با ادعای واهی برابری جنسیتی»بتوانیم با رویکردی غیر استثمار گرایانه به ن و‌هویت آنان بنگریم.کارل مارکس،با هوشمندی تام زمانی که عنوان کرد بایست به تفکیک شکل کالایی به ارزش مصرف» آن توجه کرد قصد داشت خاطر نشان سازد که تبدیل شدن تمام ن جهان به کالاهایی برای مبادله» محور مرکزی فرایند بردگی نظام سرمایه‌داری است.بازی وحشتناکی که نیروی فکری و‌کاری ن بدون هیچ رحمی استخراج و فرو بلعیده می شود.از پدوفیلیزم» گرفته تا استخدام در صنعت وگرافی و کار در کارتل ها و تراست های تولید کننده مارک و برندها و بزعم مارکس ،سرمایه» در حالی پا به عرصه ی وجود می گذارد که خون و‌کثافت از فرق سر تا نوک پا و از هر منفذش جاری است(۱).
آری کثافت از ازدواج دختر بچه ای ۱۲ساله با شیخ متمول حوزه خلیج فارس
کثافت از پس توسعه و درآمدزایی صنعت ،صنعتی پر رونق که ن را پیکره تراشی میکنند و باربی وار تا دنیای مردان را به لحاظ مدیریت شهوت و سامان بندی کنند.
کثافت از قبل خودبرتربینی مردانی که دخترکان را فقط از پس انتخاب همسر و سر دادن نجواهای عاشقانه بی قضاوت رسمی کشتار می کنند
و‌غمبار تر اینکه خود ن بر علیه خود خشونت می ورزند ،خشونتی بر جسم و‌جان خویش تا یار که را خواهد و به پسندد ،غافل اینکه نه خود یاری است وفادار و نه دیگری یاری ماندگار.
و غم و محنت در صدای نی که در کریدورهای سازمان های عدالت محور ستم گستر! مملو شده از درد فراق فرزندان و نادیده گرفته شدن حقوق انسانی شأن.
کثافت و‌خون در حملات بنیاد گرایان تجلی می یابد، جایی که بزرگان فلسفی و دینی اش دستور قانونمند و نظامند کردن نکاح جنسی » را مقتدرانه در پرتو مذهب ، اعلام می کنند.
و تو با نهایت ناکامی در هزاره سوم، هزاره ی مدعی سیطره علم و تکنولوژی بر صحنه جهانی شاهد یک آرایش مختلط از دستور العمل ها و برنامه ها دست و‌پا می زنی  که در آن تجارت ، ،سود و سرمایه ،کالایی شدن موج می زند.
و اوج بی اخلاقی زمانی است که به باور فوکو، تو شاهد این هستی که نظام های زیست قدرت هدفشان این است که ترا تحت کنترل ی گیرند و‌نظارت کنند .
فوکو ،در جلد اول تاریخ والیته (1976) می گوید :لااقل از دوران مدرنیته به این سو هدف اصلی قدرت ی این بوده که فرد را به عنوان نماینده ی گونه (species) مورد کنترل و حکومت قرار دهد.پدیده هابی چون سرشماری جمعیت،کنترل تولید و‌رفتار جنسی،بهداشت عمومی،سلامت ذهنی و‌جسمی و همچنین رفع ناهنجاری ها و عیب و‌نقص ها در میان جمعیت گویای یک زیست قدرت اند .همان تکنولوژی ی مراقبت از بدن های جمعیت به صحنه آمده است که فرد را مبنای تداوم گونه قرار می دهد.(۲).
آری ما به یک‌گونه تنزل پیدا کرده ایم.زمانی گونه ای هستیم که با مدیریت بدن از جراحی ها ی زیبایی گرفته تا ساکشن و اندام پروتزی بدنبال محبوبیت اجتماعی هستیم و زمانی هم  گونه ای هستیم که ،با مشارکت ی خود و فعالیت مدنی در نظرورزی حاکمان ی صاحب اندیشه موقت ،چرا موقت چون وقتی خواسته های رجال ی برآورده شد دیگر نام و نشانی از تو در حلقه ی صدارت ها و وزارت ها نیست.
برماست که عملکرد خود را باز اندیشی کنیم

منابع:
۱_  مارکس،کارل ،سرمایه ،نقدی بر اقتصاد ی ،ترجمه جمشید هادیان
۲_فوکو،میشل،اراده به دانستن ،ترجمه افشین جهاندیده،نشر نی

آخرین جستجو ها